نوشته های یک عدد پدر ریحانه

دل نوشته های علی، بابای یک عدد ریحانه ی شیرین

نوشته های یک عدد پدر ریحانه

دل نوشته های علی، بابای یک عدد ریحانه ی شیرین

  • ۰
  • ۰

امروز جلسه با دکتر کذا در کنار مصطفی برگزار شد. تا اون جا که به من اطلاع دادن دکتر دو تا داروخونه داره، و خودش و همسرش هم استاد دانشگاه هستن. به ما گفتن یه سرمایه گذار پونصد تومنی بیارید، تا یه شرکت ثبت کنیم من ۲۵ درصد، دکتر کذا۲ ۲۵ درصد، اون سرمایه گذاره بیست و پنج درصد، و شما هم بیست و پنج درصد باشید.

جعبه ی سلامت رو که زد ترکوند، با خیال راحت لم داد و در مورد قرص های سه گوش و توخالی صحبت کرد! من که هر موقع از این قرص های روغن ماهی می دیدم که ژله ای رنگ و زرد بود ذوق می کردم. سه گوش! خلاصه با خیال راحت برد جعبه رو یه جایی گذاشت که اجرایی نشه.

آخه مسلمون من اگه سرمایه گذار ۵۰۰ تومنی داشتم دنبال تو نمیومدم که. عالی پخت رو راه می انداختم شیرین می رفتم پی کارم، منت تو و اون یکی رو بکشم که چی.

تازه این ها مسلمون ها و چادری های دانشگاه هستن. اسمش رو هم برداشتم کردم کذا و کذا۲ که غیبت نشه؛ چون کسی خیلی من رو نمی شناسه در این فضا، احتمال این که اون دکتر رو هم بشناسه کمه.

درد این مملکت هم همینه؛ این رو آمریکایی ها زودتر از ما فهمیدن. تو پیچ تاریخی علم، اومدن سیلیکون ولی و استارت آپ رو راه انداختن، فرهنگ خودشون رو تزریق کردن، پول رو بلوکه کردن از دست جوونا خارج کردن، ایده ها رو جمع و سوزوندند. تو سال هایی که ما اصلا فکرشم نمی کردیم و استارت آپ یه کلمه رویایی بود.

آقا اگه کسی هم قبول نداره، بره خروجی های این ها رو نگاه کنه. همین حجت دوست عزیز یزدیم، استارت آپ زد به اسم پرداختم و کلی هم کار روش کرد، الان هم هیچی به هیچی.

خیلی کثیف و چندش آور شده اقتصاد کشور عزیزم.

+ اینم یادم رفت اضافه کنم که اسم من رو نوشت و در کنارش نوشت برنامه نویس ورد پرس!

  • ۹۷/۰۷/۰۴
  • علی بهرامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی